شرایطی باشد که برای فرد ایجاد میشود. البته استفاده از این سبک به معنی گرفتن تصمیمات خام و ناپخته نیست، زیرا در این شیوه نیز مدیر بر اساس تجربه و اطلاعاتی که دارد تصمیمگیری میکند.
سبک تصمیمگیری اجتنابی[۱۳]: به عقیده پارکر و همکاران او (۲۰۰۷) این سبک به معنی، به تعویق انداختن تصمیمگیری در هنگام مواجهه با مشکلات و طفره رفتن از واکنش نسبت به مساله رخ داده شده میباشد. در این شیوه تصمیمگیرنده تمایل دارد که از هر گونه اتخاذ تصمیم اجتناب کرده و تا حد امکان از موقعیت تصمیمگیری دوری جوید (هادی مقدم زاده و طهرانی، ۱۳۸۷). به گونه ای که میتوان گفت افراد از گرفتن تصمیم وحشت داشته و نگران عواقب تصمیم خود میباشد. نکته قابل ذکر آن است که تصمیمگیری میتواند به مثابه مغز و سلسله اعصاب سازمان در نظر گرفته شود و تحت شرایطی میتواند موجب رشد و موفقیت سازمان گردد. در عین حال بر عکس تحت شرایط دیگری می تواند باعث شکست آن گردد. به علاوه تصمیمات در سطوح مختلف سازمان به شکلهای گوناگون گرفته میشود. برخی تصمیمات راهبردی است که ضرورت دارد تا در اسرع وقت به سرعت پیرامون آنها اخذ تصمیم شود. برخی دیگر بسیار کوچک و ناچیزند و بیشتر در ارتباط با فعالیتهای روزانه کاری میباشند. برخی نیز ممکن است پس از ماهها جمعآوری اطلاعات و بررسی آنها، و یا در زمان کم و بدون بررسی اتخاذ شود، از این رو، تصمیمات بر حسب میزان اهمیتی که دارند متفاوتند (دفت[۱۴]، ۲۰۰۱).
اگر شخصیت را به عنوان ترکیبی از اعمال ، افکار ، هیجانات و انگیزش های فرد بدانیم ، مولفههای سازنده ی آن ممکن است در افراد گوناگون متفاوت باشد . از سوی دیگر امکان دارد این مولفهها از راههای گوناگون ترکیب شده باشند ؛ به گونهای که الگوهای شخصیتی گوناگونی را بهوجود آورند .یکی از این ویژگی های شخصیتی، کمالگرایی[۱۵] است.
کمالگرایی یک سبک شخصیتی چند بعدی است که با شمار زیادی از مشکلات روان شناختی و بین فردی ارتباط دارد. کمالگرایی یک اختلال نیست اما عامل آسیبزایی است که مشکلاتی را برای بزرگسالان ، نوجوانان و کودکان بهوجود میآورد. اغلب مردم، کمالگرایی را با موفقیتطلبی و وظیفهشناسی اشتباه میگیرند حال آنکه کمالگرایی با این نگرشها تفاوت دارد. کمالگرایی یک الگوی نابهنجار از رفتارهاست، که میتواند منجر به اختلالات زیادی شود در صورتیکه موفقیتطلبی و وظیفهشناسی دربرگیرنده انتظارات ملموس و مناسب ( اهداف بسیار دشوار اما دستیافتنی ) است و حس رضایت و شادکامی را موجب میشود. در حالیکه کمالگرایی مستلزم سطوح نامناسبی از انتظارات و اهداف ملموس و فقدان دائمی خشنودی، صرفنظر از عملکرد است (هیویت[۱۶]، ۲۰۰۹) .
با توجه به اینکه سالهاست درباره کمالگرایی مطالبی به عنوان عامل استرسزای موثر در اختلالات ناسازگارانه نوشته شده است، ولی در دهههای اخیر است که پژوهشگران توجه تجربی جدی بر روی این پدیده مبذول داشتهاند. پژوهشهای کمی درباره چرایی نادیده گرفتن کمالگرایی به عنوان یک مشکل در گذشته صورت گرفته است شاید به این دلیل که کمالگرایی شیوع بسیار غیر قابل تصوری دارد. همچنین در دهههای اخیر پیشرفت جامعهها از لحاظ تکنولوژی و تغییرات بسیار سریع باعث شده که افراد ساعات طولانی مشغول به کار باشند و همین فشار کاری و کمبود زمان برای تطبیق با تغییرات سبب شده که به پدیدههایی همچون کمالگرایی بیشتر توجه شود.
کمالگرایی به افکار و رفتارهای خود تخریب گرایانه ای اشاره میکند که هدف آنها نیل به اهداف به شدت افراطی غیر واقعبینانه است. این در حالی است که مطالعات اخیر نشان میدهد نگرش کمالگرایانه موجب اختلال در موفقیت میشود. آرزوی کامل بودن هم احساس رضایت را از خود می گیرد و هم فرد را در معرض ناکامی قرار میدهد برنز[۱۷](۱۹۸۰؛ به نقل از اشبی، رایس، ۲۰۰۲) معتقد است کمالگرایان کسانی هستند که در راستای اهداف غیرممکن و غیر واقعبینانه به گونهای اجباری تلاش میکنند.
مبحث ابراز وجود را نخستین بار اندرو سالتر[۱۸] (۱۹۴۹)، مطرح کرد. او از افکار پاولف درباره برانگیختگی و بازداری[۱۹] ، تأثیر پذیرفته بود، سالتر عقیده داشت که بعضی از افراد بیشتر متمایل به عمل مداری [۲۰]هستند و حالت برانگیختگی زیادی دارند. بعضی دیگر بیشتر به حالت نوروتیک متمایلاند، یعنی حالت بازداری در آنها بیشتر است. منظور سالتر از برانگیختگی، حالتی است که در آن افراد میتوانند تمام توان های خود را چه از نظر شناختی و چه از نظر عاطفی به فعل برسانند(فقیرپور، ۱۳۷۷).به عقیده جاکوبسکی[۲۱] (۱۹۷۳) افرادی که رفتار خودابرازی نسبتا پایینی نشان می دهند باور ندارند که در احساسات، باورها یا عقایدشان حقی دارند. این افراد این اصل را که احساسی شبیه دیگران دارند، رد می کنند در نتیجه آنها نمی توانند زمینه های اعتراض علیه سوء استفاده یا بدرفتاری را پیدا کنند. این امر نشان می دهد که ادراکات، عقاید، احساسات و خواسته هایشان را نسبت به دیگران کمتر مهم یا درست می دانند(دیویس، اشلمن و مک کی[۲۲]، ۱۹۹۸)
آموزش ابراز وجود، یکی از روشهایی است که ممکن است به افراد کمک کند تا مهارتهای مورد نیاز در تعاملات اجتماعی را فراگیرند و بتوانند احساسات و خواسته هایشان را با در نظر گرفتن احساسات و خواسته های دیگران بیان کنند. عابدی(۱۳۷۸) روشهای مورد استفاده در آموزش ابراز وجود را شامل روشهای شناختی و رفتاری می داند.در تکنیک های شناختی این اصل مورد توجه قرار می گیرد که فرد به علت شناخت های غلط و تحریفات شناختی، از انجام رفتار ابراز وجود امتناع می کند. روشهای رفتاری بر آموزش گام به گام و تدریجی رفتارهای توأم با ابزار وجود تأکید می کند. روشهای شایع مورد استفاده در آموزش ابراز وجود شامل:
روش تمرین رفتار [۲۳]، روش حداقل پایین مؤثر[۲۴]و روش شدت بخشی[۲۵] میباشد.
فرانکوئیز و همکاران[۲۶] (۱۹۹۹)، بهبود رفتار دانش آموزان در کلاس را با استفاده از راهبردهای انظباط خودابرازانه نشان داده اند. این محققان تعدادی از دانش آموزان را که دارای مشکلات رفتار گسیخته، نداشتن انگیزیش و موقعیت تحصیلی ضعیف بودند، انتخاب کردند. مداخلات به صورت چند عاملی انجام شد و شامل انضباط خودابرازانه و شیوه های آموزشی بود. اطلاعات پس از مداخله آشکارکرد که این راهبردها تأثیر مثبت و معنی داری بر متغیرهای مورد مطالعه داشته است. تامسون و همکاران[۲۷](۱۹۹۶)، یک برنامه درسی آموزش ابراز وجود را به ۲۲ دانش آموز دبیرستانی ارائه دادند. مؤلفه شناخت و نگهداری اطلاعات رمزی خودابرازی با پیش آزمون ها و پس آزمون های چند گزینه ای اندازه گیری گردید. مؤلفه های عملکرد، جنبه های کلامی و غیرکلامی رفتار خودابرازی را در بر می گرفت که در موقعیت های بازی نقش اندازهگیری میشد. هنگامی که گروههای آزمایش با گروههای گواه در ارزیابی شناختی مقایسه شدند، تأثیرات معنی داری برای درمان، ارزشیابی و تعامل آنها بهدست آمد. کومئو و هایبرت[۲۸] (۱۹۹۷)، نیز در بررسی مفهوم سازی درباره خصیصههایی از ابراز وجود که با تعداد ۹ شرکت کننده در آغاز و پایان یک برنامه آموزش گروهی ابراز وجود مورد ارزیابی قرار می گرفت، متوجه شدند، شرکت کنندگانی که در آموزش شرکت کرده بودند، تا حد زیادی از برنامه های ابراز وجود استفاده نمودند. در بررسی دیگری استوارت و لی وایس[۲۹](۱۹۸۶)، تأثیر آموزش ابراز وجود را بر رفتار خودابرازی و عزت نفس دانش آموزان دبیرستانی سیاهپوست مورد تحقیق قرار دادند. نتایج تفاوت معنی داری بین نمرات پسران و دختران در ثبت اندازه های ابراز وجود به دست داد.
بهرامی(۱۳۷۵)، جرأتورزی را به عنوان یک روش صرفا رفتاری و نیز تلفیقی از جرأتورزی و بازسازی منظم منطقی، بر روی سه گروه از دانش آموزان مضطرب اجتماعی دوره راهنمایی اجرا نمود. نتایج نشان داد که مداخله جرأتورزی به تنهایی به عنوان یک تکنیک رفتاری و نیز تلفیقی از مداخلههای جرأتورزی و درمان شناختی، هر دو در بهبود نوجوانان مبتلا به اضطراب اجتماعی مؤثر می باشند.
با توجه به اینکه جراتمندی رفتاری متاثر از شرایط محیطی و وابسته به یادگیری است، زمانیکه رفتارهای جراتمندانه جزء عادات و ذخایر رفتاری فرد نباشد ،آموزش این مهارت ضروری است. از اینرو درمانگران و پژوهشگران علاقمند به این حیطه با توجه به رویکردهای نظری خود ، شیوههای آموزشی و درمانی گوناگون را برای اصلاح و بهبود رفتارهای غیر جراتمندانه به کار برده اند.(جلالی ،۱۳۸۰)
به اعتقاد ولپی (۱۹۸۲ )جراتمندی عبارت از بیان مناسب و صحیح هر نوع هیجانی به غیر از اضطراب نسبت به فرد دیگری است.وجود چنین رفتاری در فرد سبب می شود که احساسات و هیجانات خود را در برابر رفتار دیگران که می تواند طیف وسیعی از تحقیر تا تحریک را همراه داشته باشد بدون ترس و به شکلی صحیح ابراز دارد . اهمیت مباحث فوق به خصوص در قشر نوجوان که در مرحله انتخاب و تصمیمگیری و گذر از کودکی به بزرگسالی است لزوم بررسی و پژوهش در این زمینه را دو چندان می سازد.
در چنین شرایطی، آموزش رفتار جراتمندانه به کودکان و نوجوانان ، به منظور تقویت و بهبود ارتباط مثبت با خود، ارتباط مثبت با دیگران و زندگی (دنیا) و نیز افزایش علاقه و موفقیت تحصیلی آنان بسیار مفید و سودمند بنظر میرسد. آموزش این مهارتها به دانش آموزان کمک میکند تا خود و توانایی هایشان را بهتر بشناسند. در آموزش رفتار جراتمندانه دانش آموزان تشویق می شوند تا تجربههای مثبت و خوب خود را باز شناسند و نقش آن را در افزایش و ارتقای علاقه و خودکارآمدی بازشناسی کنند و بااین حال، توانایی شناخت جنبههای مثبت دیگران را پیدا کنند آنان همچنین میآموزند تا در جهان موضعی فعال اتخاذ کنند و زندگی خود راشکل دهند، نه اینکه هر آنچه به سرشان می آید به گونهای منفعل بپذیرند.
اهمیت و ضرورت پژوهش
مبنای بسیاری از تصمیم های ما رفتار خود ماست. انتخابها وتصمیمهای ما از اطلاعاتی متاثرند که اثر خود را از طریق ساز و کارها و فرایندهای ناخودآگاه گوناگون اعمال میکنند (نیزبت و ویلسون[۳۰] ،۱۹۹۷ ).
به تاخیر انداختن تصمیم رفتاری است که شیوع فراوانی در جوامع مختلف دارند و روند رو به رشد آن بسیار گسترده است. این عادت با تاخیر در انجام دادن کار و مسئولیت توام است و در نتیجه پیامدهای ناخوشایندی به همراه دارد. اگرچه ممکن است پیامدهای منفی این عادت در زندگی روزمره نباشد اما زیان های برخاسته از شیوع این رفتار در بین افراد گروههای مختلف مهم و قابل ملاحظه است و هین امر ضرورت جلوگیری از چنین رفتاری را نمایان میسازد (گلدبرگ ،۱۹۹۸ ،به نقل از کرمی ۱۳۸۸ )
در طول دو دهه گذشته، تعداد رو به افزایشی از پژوهشها به نقش کمالگرایی به عنوان ساختاری روشنگر، مهم و موثر در ارتباط با مسائل بسیاری از جمله ضعف سازگاری اشاره کردهاند. جذابیت موجود در موضوع کمالگرایی به این خاطر است که نه تنها در گسترش و رشد، بلکه در حفظ مشکلات روانشناختی دخالت دارد. مثلا پژوهشها نشان دادهاند که کمالگرایی با علایم افسردگی، اضطراب، فکر خودکشی (استوبر و هیوارو[۳۱] ،۲۰۰۹) اختلال خوردن (دور و ترن[۳۲]،۲۰۱۱ ) رضایت از زندگی و عاطفه مثبت (فلت، بلنکستین و هویت[۳۳]، ۲۰۰۹) اضطراب اجتماعی بیشتر و بهزیستی روانشناختی کمتر( لارنتی ، براچ وهانس[۳۴] ، ۲۰۰۸ ) ارتباط دارد.
از نظر فلت (۲۰۱۲)، بین کمالگرایی بهنجار و روان آزرده تمایز وجود دارد. کمالگرایی بهنجار به عنوان تلاش برای معیارهای معقول و واقعی تعریف شده است،کمالگرایی روانآزرده تمایل به تلاش برای معیارهای بسیار بالا است که با ترس از شکست و تمرکز بر مایوسکردن دیگران است. تجربه احساس گناه تنها در کمالگرایی نابهنجار دیده میشود در حالیکه کمالگرایی سازگار ،با تجربه احساس غرور همراه است (لی[۳۵] و همکاران ، ۲۰۱۲ )
لزوم کاربرد راههای شناختی_رفتاری در راستای اصلاح پیامدهای کمالگرایی همچون افسردگی، احساس گناه و استرس و مشکلات تحصیلی و نیز پیشگیری از بروز آنها احساس میشود، چرا که در صورت عدم تعدیل آن، این پیامدها باعث اختلال در عملکرد فرد می شود و مشکلاتی را برای او ایجاد خواهد کرد.
در پژوهشی که توسط پشتمشهدی و همکاران (۱۳۸۲ ) صورتگرفته است ، به بررسی تعیین میزان اثربخشی برنامه مداخلاتی شناختی-رفتاری بر کمالگرایی روانآزرده در دانشجویان پرداخته شده است. آنها به این نتیجه رسیدند که با مداخلات شناختی – رفتاری می توان با کاهش نگرش های ناکارآمد ،باعث بهبود کمالگرایی در افراد دچار اختلال شد.در واقع کمالگرایی به عنوان سبک شخصیتی معیوب پایدار در نظر گرفته نمی شود بلکه یک آسیب روانی است که با شناخت ها و رفتارهای خاص حفظ می شود (ریلی[۳۶] و همکاران ۲۰۰۷ )
اهمیت مباحث فوق به خصوص در قشر نوجوان که در مرحله انتخاب و تصمیمگیری و گذر از کودکی به بزرگسالی است لزوم بررسی و پژوهش در این زمینه را دو چندان میسازد ، لذا در راستای مطالعات پیشین این پژوهش به بررسی اثربخشی آموزش رفتار جراتمندانه بر تصمیمگیری و کمالگرایی در دانش آموزان دختر دبیرستانهای شهر تهران پرداخت.
قابل ذکر است که پژوهش حاضر از معدود مطالعاتی است که به بررسی این مهم در ایران می پردازد.
اهداف پژوهش
هدف کلی:
–هدف کلی این پژوهش عبارت خواهد بود از بررسی اثر آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر تصمیمگیری و کمالگرایی دانش آموزان دختر دبیرستانی
اهداف جزیی:
-بررسی تاثیر آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر سبک تصمیمگیری عقلانی دانش آموزان دختر دبیرستانی
– بررسی تاثیر آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر سبک تصمیمگیری شهودی دانش آموزان دختر دبیرستانی
– بررسی تاثیر آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر سبک تصمیمگیری آنی دانش آموزان دختر دبیرستانی
– بررسی تاثیر آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر سبک تصمیمگیری وابستگی دانش آموزان دختر دبیرستانی
– بررسی تاثیر آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر سبک تصمیمگیری اجتنابی دانش آموزان دختر دبیرستانی
– بررسی تاثیر آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر کمالگرایی خویشتن مدار دانش آموزان دختر دبیرستانی
– بررسی تاثیر آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر کمالگرایی دیگر مدار دانش آموزان دختر دبیرستانی
– بررسی تاثیر آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر کمالگرایی جامعه مدار دانش آموزان دختر دبیرستانی
سوالها یا فرضیههای پژوهش
-آیا آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر سبک تصمیمگیری عقلانی دانش آموزان دختر دبیرستانی تاثیر دارد؟
– آیا آموزش مهارت رفتار جراتمندانه بر سبک تصمیمگیری شهودی دانش آموزان دختر دبیرستانی تاثیر دارد؟
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |